در مدت یک ساعت. در مدتی معادل یک ساعت. در همان یک ساعت. در زمان اندک: پلنگ گفت اگر مراهزار جان باشد فدای یک ساعته رضا و فراغ ملک دارم. (کلیله و دمنه). کریم به یک ساعته دیدار و یک روزه معرفت انواع دلجویی و شفقت واجب دارد. (کلیله و دمنه)
در مدت یک ساعت. در مدتی معادل یک ساعت. در همان یک ساعت. در زمان اندک: پلنگ گفت اگر مراهزار جان باشد فدای یک ساعته رضا و فراغ ملک دارم. (کلیله و دمنه). کریم به یک ساعته دیدار و یک روزه معرفت انواع دلجویی و شفقت واجب دارد. (کلیله و دمنه)
منسوب به یک سال، دارای یک سال. (ناظم الاطباء). که سالی بر او گذشته است. که سالی زیسته است. که مدت یک سال عمر اوست. - یک ساله راه، راهی که به یک سال توان پیمود: شنیدم به میزان یک ساله راه بکرد از بلندی به پستی نگاه. سعدی. ، به مدت یک سال. برای یک سال: بیاورد گردان کشورش را درم داد یک ساله لشکرش را. فردوسی. بیابان و یک ساله دریا و کوه برفتیم با داغ دل یک گروه. فردوسی
منسوب به یک سال، دارای یک سال. (ناظم الاطباء). که سالی بر او گذشته است. که سالی زیسته است. که مدت یک سال عمر اوست. - یک ساله راه، راهی که به یک سال توان پیمود: شنیدم به میزان یک ساله راه بکرد از بلندی به پستی نگاه. سعدی. ، به مدت یک سال. برای یک سال: بیاورد گردان کشورْش را درم داد یک ساله لشکرْش را. فردوسی. بیابان و یک ساله دریا و کوه برفتیم با داغ دل یک گروه. فردوسی
یک ساعته. به درازی یک ساعت. به مدت یک ساعت. (ناظم الاطباء). زمان اندک: تو یک ساعت چو افریدون به میدان باش تازان پس به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی. سنائی. - صحبت یک ساعت، گفتگوی در مدت یک ساعت. (ناظم الاطباء). گفتگوی نه بس دراز. - یک ساعت پرداختن، در مدت یک ساعت به انجام رسانیدن. (ناظم الاطباء). ، زمان ناپایدار و فانی. (ناظم الاطباء)
یک ساعته. به درازی یک ساعت. به مدت یک ساعت. (ناظم الاطباء). زمان اندک: تو یک ساعت چو افریدون به میدان باش تازان پس به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی. سنائی. - صحبت یک ساعت، گفتگوی در مدت یک ساعت. (ناظم الاطباء). گفتگوی نه بس دراز. - یک ساعت پرداختن، در مدت یک ساعت به انجام رسانیدن. (ناظم الاطباء). ، زمان ناپایدار و فانی. (ناظم الاطباء)